بازگشت
بازگشتم ب کاغذ...ب قلم...ب آرامش خط ها...
چ لحظه هایی ک دردرانفس کشیدم
وازترس قطرات پرخاطره ی باران
درسیاه چاله های ذهنم پناه گرفتم...
چقدرانگشتانم باقلم غریبگی می کنند
"من ازدردبرگشته ام..."
برگشته ام ک سر بگذارم برسپیدکاغذها
بگریم وبنویسم
ذهنم داردچپ چپ ب کلمه ها نگاه می کند
انگارسالهاست واژه ندیده.نشنیده.نگفته
ذهن من مدت هاست باران ندیده.نورندیده
روح من تنها ازنوربرگشته است